دیالکتیک در فلسفه اُرُدیسم Dialectics in the philosophy of Orodism
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
انجمن خصوصی اعضای جزیره اُرُدیسم ونکوور (تاسیس 2011).
امکان عضویت و انتشار محتوای، در این انجمن محدود به اُرُدیست های شهر ونکوور واقع در استان بریتیش کلمبیای کشور کانادا می باشد.
Vancouver Canada / The philosophy of Orodism

برای نوشتن دیدگاه اینجا کلیک کنید

https://i.servimg.com/u/f78/20/40/26/06/a10.png


https://i.servimg.com/u/f81/20/40/35/88/katayo10.jpg

https://i.servimg.com/u/f81/20/40/35/88/orodis11.jpg

بازتاب جهانی فلسفه اردیسم Orodism


بسط و شرح اصول و آموزه‌های فلسفه اُرُدیسم
بررسی تطبیقی اُرُدیسم با دیگر مکاتب فلسفی
عشق به هستی: ستونی رفیع در فلسفه اُرُدیسم
بسط و شرح نگرش اُرُد بزرگ به انسانیت
بسط و شرح نگرش ارد بزرگ به آزادی
جزیره اُرُدیسم: اتوپیایی متعالی در فلسفه اُرُدیسم
بررسی دیدگاه اُرُد بزرگ در مورد "خرد و فلسفه"
دیدگاه اُرُد بزرگ در مورد "ارزش احزاب"
دیدگاه اُرُد بزرگ در مورد دموکراسی
دیدگاه اُرُد بزرگ در مورد رسانه
دیدگاه اُرُد بزرگ در مورد انتخابات
زمان از دیدگاه اُرُدیسم
زندگی در جامعه نوین با فلسفه اُرُدیسم
فلاسفه نزدیک به فیلسوف اُرُد بزرگ
وجوه اشتراک فلسفه اُرُدیسم با تائویسم
برقراری ارتباط با دیگران بر اساس اُرُدیسم
راه رسیدن به خودباوری با فلسفه اُرُدیسم
ایده‌های فلسفه اُرُد بزرگ در دنیای امروز
فلسفه اُرُد بزرگ: تاملی بر ایده‌ها و آموزه‌ها
پیش‌بینی ظهور هوش مصنوعی
دیدگاه فیلسوف اُرُد بزرگ در مورد عشق
در عشق، شرف و آزادی، زندگی و پاکی است
آموزه‌های اُرُد بزرگ و گاندی در دنیای امروز
اندیشه در عشق: جستجوی گوهر ناب هستی
بسط و گسترش دیدگاه اُرُد بزرگ درباره دوستی
بررسی دقیق دیدگاه اُرُد بزرگ درباره امید
صبر و بردباری: کلیدِ فرمانروایی
مناظره‌ای بین یک اُرُدیست و یک ماکیاولیست
آموزه‌های فلسفه اُرُدیسم در افزایش آزادی
نقش اخلاق در رشد مفهوم "آزادی بیان"
بررسی دیدگاه اُرُد بزرگ درباره تنهایی
بررسی دیدگاه اُرُد بزرگ در مورد پندهای فلاسفه
شخصیت های نزدیک به فیلسوف اُرُد بزرگ
دلایل اهمیت گروه‌های اجتماعی در اُرُدیسم
قوانینی برای زندگی با الهام از فلسفه اُرُدیسم
بر اساس اُرُدیسم انسان چه نیازهایی دارد؟
بررسی دیدگاه فیلسوف اُرُد بزرگ در مورد رنج
بسط دیدگاه اُرُد بزرگ در مورد غم
بررسی دیدگاه اُرُد بزرگ در مورد آرمان
بررسی روان از دیدگاه اُرُد بزرگ و دیگر مکاتب
خودکامگان از دیدگاه فیلسوف اُرُد بزرگ
بسط و گسترش دیدگاه اُرُد بزرگ درباره طبیعت
بررسی تطبیقی دیدگاه اُرُد بزرگ و پلورالیزم
شناخت بهتر «سرشت گیتی» در فلسفه اُرُدیسم
نظرات اُرُد بزرگ درباره سینما و بررسی فلسفی آن
صدمات «مرده پرستی» از دید فیلسوف اُرُد بزرگ
واکاوی نظرات فیلسوف اُرُد بزرگ درباره «خوشبختی»
اُرُد بزرگ: "ما از خاکستر ستارگان سر برافراشتیم."
واکاوی سخنان اُرُد بزرگ پیرامون «بخت و سرنوشت»
کتاب واکاوی فلسفه اُرُدیسم- هوش مصنوعی گوگل
Reaction of the World to the ORODISM
كساني كه Online هستند
در مجموع 15 كاربر Online ميباشد :: 0 كاربر ثبت نام شده، 0 كاربر مخفي و 15 مهمان

هيچ كدام

مُعاينة اللائحة بأكملها

أفضل 10 أعضاء في هذا المنتدى
535 پست
473 پست
263 پست
251 پست
237 پست
220 پست
220 پست
ورود

اذهب الى الأسفل
shima rahnama
shima rahnama
I love Orodism
I love Orodism
گفتمان : 220
امتیاز : 141173
سپاسگذاری از ایشان : 1816
کار/علاقه مندی ها : فلسفه مهمترین علاقه منه. برای همین عاشق مکتب فلسفی اُرُدیسم هستم . دیگه اینکه متاسفانه پدرم را در کودکی از دست دادم ، مامانم مدیر یک مجموعه آموزشی است. به مطالعه هم علاقه زیادی دارم . مامانم می گه: روی نظم اطرافم وسواس دارم ! خودم میگم : اصلا اینطور نیست البته کمی هم هست اما دلیل داره و دلیلشم این هست که با نظم دادن به اطرافم می تونم بهتر فکر کنم . اصلا وقتی اطرافت نظم نداشته باشه چطور می تونی فکر کنی؟
https://orod.123.st/u5

اسطوره در فلسفه حکیم ارد بزرگ Empty اسطوره در فلسفه حکیم ارد بزرگ

18.09.11 11:58
اسطوره در فلسفه حکیم ارد بزرگ


پژوهش و نگارش : مسعود اسپنتمان

بخش اول :

ارد بزرگ میگوید: سرزمینی که اسطوره های خویش را فراموش کند، به اسطوره های کشورهای دیگر دلخوش میکند. فرزندان چنین دودمانی بی پناه و آسیب پذیرند

اسطوره (همریشه با story) که در زبان فارسی بدان “میث” یا “میتوخت” (همریشه با mythology) میگویند از گونه پیچیده ترین دانشهای انسانی است. برای شناخت درست اسطوره های یک کشور، نیاز به دانستن دانشهایی چون، زبان شناسی تطبیقی، جامعه شناسی، انسان شناسی، تاریخ، ادبیات، روانشناسی داریم، تا جایی که اسطوره شناسان را میتوان “خردمندان همه چیز دان” امروزه خواند.

البته از دیدگاه “پوپر” بر هر آنچه که “ابطال پذیری” علمی ندارد، نمیتوان نام دانش و علم نهاد، ازینرو برخی از ناباوران به شوند گستردگی و کران ناپذیری این دانش، آن را نیمه دانش میدانند. برخی نیز پا را فراتر نهاده اند و اسطوره را افسانه و نیرنگ و دروغ و حتا لالایی برای خواب بچه ها میدانند. در این میان فردوسی بزرگ، رای دیگری در سر میپروراند:

تو این را دروغ و فسانه مدان / به یکسان رَوِشنِ زمانه مدان

ازو هر چه اندر خورد با خرد / دگر بر ره رمز معنی برد (فردوسی بزرگ)

او برین باور است که کتاب سراسر اسطوره اش، هرگز دروغ و افسانه نیست. افته هایی درین کتاب هست که خردمندانه و باورپذیر مینماید، اما آنهایی هم که باورناپذیر و فرابودانگارانه به دیده می آید، رمز و رازی در خود میپرورد، که بازگشایی مازهای رازش بر گردن خوانندگان این کتاب سترگ است. برای نمونه فردوسی تا جایی که میتواند (تا کرانه ی امانت داری در بازگویی خط به خط خداینامه ها)، در تلاش است تا گفتار خویش را خردمندانه به دیده آورد. برای نمونه، فردوسی، دیو را، به پیکره ی انسان می آراید:

تو مر دیو را مردم بد شناس / کسی کاو ندارد ز یزدان سپاس

یا در داستان جنگ رستم با اکوان دیو، ناخرسندی خود از ناباورانه بودن داستان را باز میگوید:

خردمند کاین داستان بشنود / به دانش گراید، بدین نگرود

ولیکن چو معنیش یاد آوری / شود رام و کوته کند داوری

تو بشنو ز گفتار دهقان پیر / اگرچه نباشد سخن دلپذیر

به هر روی، شک در اینکه آیا میتوان “دانش اسطوره” را در چارچوب شناخته شده ی دانشیک امروزه گنجاند یا نه، یک چیز است و پذیرفتن تاثیرگذاری چنین دانشی چیز دیگری. اما دانش کاربردگرا(پراگمات)ی امروزه ی جهان از داشتن ابزار شناسایی تاثیر اسطوره بر زندگی انسان بی بهره است. در این میان، تنها شاخه ای از روانشناسی تحلیلی “گوستاو یونگ” به کاربرد اسطوره ه در زندگی آدمی میپردازد.

“اسطوره” ها، داستانهایی ملی یا فرا ملی هستند که در گستره ی سرزمینی یا جهانی، راز و رمزهای سرشت آدمی، نوزاییهای طبیعت و بسیاری دانستنیهای دیگر را در بر میگیرند. آنها کلید باغ تو در توی گیتی هستند. هر کس کلید را در دست داشته باشد، گیتی را هم در مشت دارد. رخدادهایی گوناگون گیتی کم نیستند. پیشامدها می آیند و میروند، و انبوهی از دانسته ها و نگاره ها را در اندیشه ی آدمی مینگارند.

در این میان تنها چیزی که بر جای میماند، سرگشتگی انسان است. او شگفت زده از پراکندگی رویدادهای پیرامونش، یگانگی درونی خویش را از دست میدهد و پیرو آنچه در بیرون از خود معنی آن را در نمی یابد، از خود بیگانه میشود. تا این که کهن انسانها یکی پس از دیگری میمیرند و تجربه های خویش را همراه با جایگاه خود، به نو انسانهای پسین تر میسپارند. اما از آنجا که نسلهای آدمیان را پیوستگی های بسیاری پیوند میزند، تجربه ی نسلهای پی در پی، از راه به اشتراک گذاشتن “کهن الگو”ها یگانگی درونی آدمی را موجب میشوند.

به گفته ی دیگر، کهن الگو که بن مایه های اسطوره است، همچون جنگ افزاری، یگانگی انسان را در برابر رخدادهای پراکنده و گوناگون (که انسان را به پریشانی و از خودبیگانگی وادار میسازند) نگاهبانی میکند، زیرا به او راز هستی را میگوید؛ و او را به آرامش فرامیخواند. اسطوره ها به انسان میگویند: همه ی دگرگونی های و پلشتی های آسمان و سرنوشت، چیزی بیش از دوباره آفرینی یک رویداد ساده نیستند. از این رو، اسطوره ها با بخشیدن دانایی به آدمی، از دوباره کاری ها و ندانم کاری ها جلوگیری میکنند. برای نمونه:

“شیخ محمود شبستری” میسراید:

مسلمان گر بدانستی که، بت چیست / یقین کردی که دین، در بت پرستیست

در کهن دوران، آدمیان با کمک درک شهودی خویش از گیتی، قدرتهای باشنده در جهان پیرامون، یا ویژه تر کشاکش نیروهای هاژمان خود را در پیکره ی خدایان “تمثیل” کردند از این رو، بتها، پیکرینگیِ اساطیرند؛ به گفته ی دیگر همه ی راز و رمزها و پیچیدگیهای جامعه ی تازیان، در بتهایشان نمادینه شده است. حال اگر مسلمانان بت شکن، به واکاوی رازهای میان بتها میپرداختند و به جای شکستن آنها، با شناختنشان، کاستیها و افزونیهای خویشتن را ویرایش میکردند، آشکارا میتوانستند هاژمانی پاکیزه و بی آلایش داشته باشند. یعنی همانی که “دین” در پی آن است.

به هر روی تفاوت اساطیر کشورها با هم، از دگرسان بودن طبیعت، رخدادها،تاریخ، روح و آداب و رسوم و شیوه اندیشیدن مردم آن کشور شالوده میگیرد؛ زیرا هر سرزمین جدا از یکسانی زندگی انسانها، رویدادهای متفاوت را آزموده، که شوند جداسری روح کشورها با یکدیگر شده است.

تا جایی هر کوه و دریا در اسطوره یک واژه اند. برای نمونه واژه ی “سیاماکا” را میتوان نام برد، که در آغاز نام کوهی بوده است، و در دوران سپستردر اسطوره به نام دیوی دگرگون میشود. ردپای او را در داستان جنگ سیامک و خروزان دیو (کوه ارازورا) نیز میتوانیم ببینیم.

شاید گزافه نباشد اگر ادعا کنیم کشورها، فراتر از روند پیشرفت مایگانی و دگردیسی اندامواره شان، همواره کهن الگوی خود را تکرار میکنند. برای نمونه، آیا کسی میتواند تفاوتی میان رهبران مارکسیست شوروی [نمونه استالین]، و تزارهای کهن روسیه [نمونه پطر] و همچنین خاقانهای چین با مائو ببیند؟ و آیا اروپا با یکپارچگی اش، سودای امپراطوری روم (سلم) را در سر نمیپروراند؟

به هر روی، اسطوره ها گونه ای الگوی ناخودآگاهانه، برای بهره گیری آگاهانه واکنشهای آدمیان در برابر رویدادهای گوناگون روزمره اند با این تفسیر که تاریخ تکرار میشود. کشوری که الگوهای اساطیری اش را فراموش کند محکوم است به بازآموزی و بازآفرینی نمودارهای کهن خود. در این میان، میل به اسطوره خواهی مردمان چنین کشوری را وادار میسازد تا از اساطیر دیگر کشورها بهره گیرند. اما کهن الگوی آن یکی، هرگز روان این یکی را سیراب نمیسازد. و این می انجامد به گونه ای از خودبیگانگی فرهنگی.

در کشوری چون ایران، که اساطیر آن بونده تر و رایومندتر از دیگر فرهنگها چهره پردازی شده اند، یا فراتر از آن، بنابر دبستان هگل گرا، روح ملی کشور خود را باز میتابانند (اندیشه استاد مرتضی ثاقب فر)، بیگانگی با اساطیر، آسیب پذیری و بی پناهی بیشتری به ارمغان می آورد.

در این میان، وابستگی ایران و ایرانی به اسطوره های خویش از سوی برخی از اندیشمندان به چالش گرفته شده است. مهاتما گاندی اسطوره دوستی و سنت پرستی ایرانی را میستاید اما بر نازایی برخی سنتهای ایرانی خرده میگیرد.

سخن گفتن از روح ملی یک کشور (جدا از دیدگاه خرده بینانه ی دانشگاهی که پرداختن به چنین گزاره ای را درست یا نادرست میداند)، کاری سخت و بسیار دشوار است. آنهم کشوری همچون ایران که فرهنگ آن، فراتر از مرزهای خویش سرزمینهای بسیاری را در پوشش خویش گرفته است.

روح ملی ایران، در یک گزاره ی کوتاه “جنگ همیشگی میان نیکی و بدی”، و خویشکاری آدمیان در یاوری اهورامزدا برای پیروزی در آن است.

روح ملی ایران را در شاهنامه، «کتابی که هیچ ملتی همسان با آن را ندارد؛(آرتور نولدکه)» به آشکارا در می یابیم؛

جنگ میان نیک و بد را از آغاز اسطوره های شاهنامه تا پایان آن به آشکارا میبینیم.

جنگ میان سیامک و خروزان دیو – جنگهای تهمورث و جمشید با دیوان – جنگ فریدون و ضحاک – جنگ منوچهر با سلم و تور – جنگ نوذر و افراسیاب تورانی – جنگهای میان ایران و توران و ……. همه و همگی بازتاب چنین روحی در پیکره ی ایران هستند.

از آنچه گفتیم پیداست، اسطوره ها، چراغی روشن بر فراز اندیشه اند، تا آدمیان هیچگاه نژادگی و خویشکاری خود را در کوره راه های تاریخ فراموش نکنند.

بیچاره فرزندانی که اسطوره های سرزمین خویش را فراموش کنند؛ آنان آسیب پذیر و بی سرپناهند (اُرُد بزرگ)


اسطوره در فلسفه حکیم ارد بزرگ 1316087099_asasas

بخش دوم :

ارد بزرگ میگوید: پیوند ما تنها با زندگان نیست، همه ی ما پیوندی ابدی با نیاکان و اسطوره های سرزمین خویش داریم

برخی از آدمیان چنان در خودنگری یا خرده نگری فرو رفته اند که گویا هزاران سال کسی جز آنها در گیتی نزیسته است، یا اگر کسانی زیسته اند، به شمارشان نمی آورد. نکته ی باریکی که پیرامون این دسته از آدمیان میتوان به دیده آورد، ناچیزی بزرگیست که آنان، خود را در آن فرورفته میبینند.
«در باختر، انسان به گونه ای بی پایان ناچیز است؛ و بخشش خدا همه چیز، به شمار میرود (روانشناسی و شرق؛ یونگ)»

برخی دیگر از آدمیان همانند خاوریان، همگونه های خود را چون اندامواره های یک پیکره میبینند، ازینرو آدمیان را دارای سرنوشتی پیوسته و بهم بسته شده میبینند.
« در خاور، انسان، خداست و خود را نوزایی میکند (روانشناسی و شرق؛ یونگ)»

در این میان، “ارد بزرگ” همنوا با نیاکان اهوراکیش خود، پیوند آدمیان را تنها با دیگر باشندگان زنده ی گیتی نمیداند بلکه زندگان گیتی را در پیوستگی همیشگی با نیاکان مرده و اسطوره های سرزمین خویش میداند، و این نکته ایست شگفت که “ارد” در جایی دیگر نیز آن را به گونه ای دیگر بازگویی کرده است:

ارد بزرگ میگوید: روان زندگان و مردگان در یک ظرف در حال چرخشند

بدین معنی که آینده و اکنون و گذشته، در چرخشی گردونه ای از یکدیگر تاثیر میپذیرند. این گزاره را هنگامی بهتر در می یابیم که با نگاهی به اندیشه های نیاکانمان، پایستگی فرهنگی گذشته خود با کنونمان را دریابیم.

نیایشی به نام [همازورِ فروردینگان] یگانگی نیروی مردم با نیروی همه نیکان درگذشته ی جهان و نیکان آینده که خواهند آمد را آرزو میکند. زیرا اگر بر تن جهان در گذشته ستمی رسیده باشد، امروز نیز از آن در رنج است و فرداها نیز ……

در تایید گفته “ارد” میتوانیم ردپای سنتی دیرینه را بیابیم. ایرانیان هر ساله پیش از آغاز نوروز بر روی پشت بامهای خود آتشی می افروختند تا “فروهرها و روانهای درگذشتگان” هنگام فردآمدن از آسمان، بتوانند راه خانه را بیابند. در این روز، همگان با خانه تکانی، فرودآیی چنین میهمانان آسمانی را به فال نیک میگرفتند. هنوز هم ایرانیان این سنت را پاس میدارند، با رفتن سر خاک درگذشتگان خویش، همچنین با گرفتن آتش چهارشنبه سوری و خانه تکانی ….

« در بند 49 از کرده ی 13 از فروردین یشت آمده: (فروهرهای نیک توانای خوشبختی افزای پاکان را میستاییم که در همسپتمدم گاه، برای آگاهی یافتن از خاندانشان، همچنین به یاری می آیند. آنگاه برای ده شب در اینجا به سر میبرند)
شب فروآمدن فروهرها در دوران باستان در “قرآن” به شب قدر نامی شد. سوره ی قدر: اِنا اَنزَلناهُ فی لَیلَه القَدر …
(ما فروفرستادیم در شب قدر. تو چه میدانی این شب قدر چیست. شب قدر شبیست که از هزار شب بالاتر است. در این شب فرشتگان و فروهرها فرود میآیند. به فرمان خداوند، برای کارهایی مهم و تا هنگام سپیده درود میفرستند)
(طالع بینی آریایی؛ پروفسور فاروق صفی زاده )»

برای درک بهتر گفتارمان؛ صفحه ای را در نظر بگیرید، با عرضی کرانمند به پهنای گیتی [درازا، پهنا و بلندیِ گیتی سه بعدی را بر یک بعد سوار کرده ایم]، و طولی بیکرانه به درازای زمان. خطی مستقیم در عرض و به موازات طول از یکسوی گیتی به سوی پهنه ی دیگرش بکشید. این خطِ پویا با سرعتی یکنواخت [نه همیشه] سراسر پهنه ی گیتی را در طول بیکرانه ی زمان میپیماید. این خط گویای زمان حال است. نقاطی که مدتی پیش از روی آن گذشته، را زمان گذشته و نقاطی را که هنوز به آنها نرسیده است آینده بیانگارید. در این پویانمایی، تنها نقاطی توانایی دگرگون ساختن خویش را دارند، که روی خط هستند (آدمیانی که در زمان حال کاری انجام میدهند). صحنه پیوسته بجاست، اما آنها هرکاری نمیتوانند انجام دهند. کنشهای آنان در پیوستگی با گذشته است، زیرا صفحه هستی، از زمان گذشته، و به دست نیاکانمان چین و چروکهایی اخلاقی [از آنجا که گفتارمان درباره اندیشه ایرانیست، بر روی اخلاق ایرانی تمرکز کرده ایم] برداشته که بر کنش اکنونمان اثر میگذارد.

در این میان، با هر آینکی [عینک] که بنگریم الگوهایی بر کنشهای جهان روان هستند. این الگوها، مرده ریگ نیاکانمان برای ما هستند که با شناخت آنها به اسطوره ها پیوند میخوریم.
بازگشت به بالاي صفحه
صلاحيات هذا المنتدى:
شما مي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد